جواز عشق

به نام خدا

یادم نمیرود که هنوز از برای عشق

دستم به سوی هر کس و ناکس دراز شد 

البته هیچ کسی یاریم نکرد

تا اینکه وقت غمزه و ناز و نیاز شد 

 

قلبم چو سینه دریا پر از خروش

آرام بخشم آتش و سوز و گداز شد

 

آمد به روی و بر انداخت زیر و بر

هر کس که پیش رخش سرّ و ساز شد

 

هر لحظه ام غم و غم من خنده های او

هر رازم آشکار و عیانش چو راز شد

 

تقصیر، زان خاطی ول گرد بود

تا اینکه عشق خالص و وقت نماز شد

 

وجهت وجهی لله مخلصا

 این شد که عشق وعاشقی من مجاز شد  

 

۲/۲/۱۳۸۸